یک بحث منطقی خشک در یک هوای خیس

ساخت وبلاگ

-حاجی عجب بارونیه،بد خیس شدیما،ببین حاجی یه روز اومدیم تو دامان طبیعت دامانش خیس شد.

+بارون که فقط واسه ما نیومده،خدام همیشه چشش به تو نیست ببینه کی می ری بیرون که نزاره بارون بباره!

-خدا کی حواسش به ماس پس؟

+منظور؟

-منظور که مثلا ببین حاجی چی می شد اصلا تمایلی نبود،نیازی نبود،کلا چیزی تو جسممون نبود که بخوایم ارضاش کنیم.

+میل باس ارضا شه،اگه نشه بیشتر به روحت فشار میاد تا جسمت.

-خو چرا اصلا باس باشه که بخواد فشار بیاد یا نه؟

+تا کل کارای زمین بچرخه. 11 دقیقه کوئیلیو رو خوندی؟

-کامل نه حاجی،دیقه شیشمش کارم راه افتاد.حالا حاجی اصلا چرا باس بچرخه؟بعدشم حاجی خودش که داره می چرخه.

+کارایی که دست آدماس،بوروکراسی،خدمات.اگه تمایل نباشه نمی چرخه.

-همه چی که نباس بچرخه حاجی،بعدشم چرا همه یه جور نمی چرخونن؟

+همه یه جور می رقصن؟

-خو چرا یه جور نرقصن؟

+ببین اگه چرخ دنده های ساعت یه جور بچرخن ستعن از هم می پاشه چرخ دنده کوچیکه مجبوره تند تند بچرخه بزرگه ام می چرخه ولی آروم تر بزرگتر از اونم شاید سالی یه بار یه تکونی بخوره.حالا یکم فشار رو اون کوچیکه زیاده ولی باس کار کنه صداشم دراومد یکم روغن می ریزی روش حل میشه تازه بازم یکمش باس بریزه رو اون بزرگه تا کار راه بیفته.

-خو حاجی اگه هماهنگ نباشن هم ساعت خراب میشه.این همون تفاوته نیست؟

+نه آقا تفاوت به شی بستگی داره اون به اشیا.

-تفاوتم با یه شی معلوم نمیشه که حاجی جون.

+تفاوت با مقایسه معلوم میشه ولی هماهنگ نبودن یه چیز ضایعس.

-ولش کن حاجی من کلاً با فلسفه حال نمی کنم.

+فلسفه نیست،استدلاله،منطق.

-با اونم حال نمی کنم راستش.

+اینا مادر علومن.

-چه مادر فاضله ای. نه با خودش حال می کنم نه با بچه هاش.

+بعدشم هرچیزی یه فلسفه ای داره.

-از همه چی بدم میاد حاجی فقط دلم می خواد زمان برگرده تا خیلی از اشتباها رو نمی کردم.

+مثلا؟

-نمی دونم حاجی تو این بارون حضور ذهن ندارم.

+نمی خوای بگی وگرنه همیشه حضور ذهن هست.

-چمی دونم حاجی دلم می خواد برگرده که بعضی کارارو نکنم بعضی حرفارو نزنم بعضی جاها نرم.

+به دل نیست که.خیلی وقتا می خوایم کسایی که مردن برگردن ولی به دل نیست. کلا برگشتن به دل نیست. یکم سخت که بگیری می بینی هیچی به دل نیست.

-چرا حاجی،دوست داشتن،اون به کجاس مگه؟

+واس بعضیا زبون واسه بعضیا لب واسه بعضیا مغز واسه خیلیام پایین تر.

-مال شما به کجاس حاجی؟

+به کسی که دوسش دارم.

-حاجی بهت نمیاد عاشق باشی.

+بی عشق مگه میشه زنده بود؟

-نه حاجی ولی خدایی جون شما دوس داشتن ما به دله.

+هورموناش تو مغزته،فکر و خیالاش تو مغزته،اگه دردت بیاد تو مغزته،کجاش به دله؟

-یعنی سرکاریم حاجی؟ما یه عمر بود فک می کردیم دلمون پیشش گیر کرده.

+چرا عشق به دله، عاشق که میشی مغزت کار نمی کنه.

-حاجی میگم اینارو از کجا یاد گرفتی؟ ما اندازه شما قد کشیدیم ولی قد شما از این چیزا نمی دونیم. ننه مون همیشه می گفت قد بکشی بزرگ میشی.

+واسه بزرگ شدن جز قد بایس درد کشید زجر کشید. این گوشه کنارا بعضی وقتام بار کشید که اگه آقات نونتو نداد از گشنگی نمیری.

-حاجی تا دلت بخواد بار کشیدم ولی خو درد نداشته.

+از اون دردا نیست آقا جان.

-حاجی فک کنم دارم بزرگ میشم، چون مغزم درد می کنه.اگه اجازه بدی که بخوابیم. شبت خوش.

+بخواب آقا.حداقل اونجا دیگه تفاوت نداری،دنیاتم خودت می چرخونی.

آرش کلاته.ع

سهراب دومِ سپهری...
ما را در سایت سهراب دومِ سپهری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dastanesabzevar4 بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 1:00